حمید رضاحمید رضا، تا این لحظه: 20 سال و 10 ماه و 10 روز سن داره

دکترهای طب سنتی وسوالهای شما

از بهلول بیاموزیم...

1391/11/28 21:10
149 بازدید
اشتراک گذاری

 شیخ، برای سیروسیاحت، از شهر بغداد باعده ای از مریدانش بیرون رفت .

شیخ یاد بهلول افتادواحوالش راپرسید. گفتند:  مردی دیوانه است.

گفت: او را بیاورید بااوکاردارم.

پس از جستجو بهلول  را در صحراپیداکردن. شیخ پیش او رفت و سلام کرد.

بهلول جواب سلام  را داد و پرسید: چه کسی هستی؟عرض کرد: منم شیخ جنید بغدادی.

فرمود: تویی شیخ بغداد که مردم را ارشاد می‌کنی؟عرض کرد: آری.

.بهلول فرمود: غذایت را چگونه میخوری؟

عرض کرد: اول «بسم‌الله» می‌گویم  و از پیش خود می‌خورم  و لقمه کوچک برمی‌دارم،

به طرف راست دهان می‌گذارم  و آهسته می‌جوم  و به دیگران نظر نمی‌کنم 

و در موقع خوردن از یاد حق غافل نمی‌شوم  و هر لقمه که می‌خورم «بسم‌الله» می‌گویم

و در اول و آخر دست می‌شویم.

بهلول بلندشد و فرمود: تو می‌خواهی که مرشد خلق باشی؟ در صورتی که هنوزغذا خوردن نمیدانی

سپس به راه خود رفت.

مریدان به شیخ گفتند: یا شیخ این مرد دیوانه است.

خندید و گفت: سخن راست باید ازدیوانه  شنید و به دنبال بهلول رفت  تا به او رسید.

بهلول پرسید: چه کسی هستی؟جواب داد: شیخ بغدادی که طعام خوردن خود را نمی‌داند.

بهلول فرمود: آیا سخن گفتن خود را می‌دانی؟

عرض کرد: آری. سخن به اندازه می‌گویم  و بی‌حساب نمی‌گویم  و به قدر فهم مستمعان می‌گویم 

و خلق را به خدا و رسول دعوت می‌کنم  و چندان سخن نمی‌گویم که مردم از من ملول شوند

و دقایق علوم ظاهر و باطن را رعایت می‌کنم. پس هر چه تعلق به آداب کلام داشت بیان کرد.

بهلول گفت: گذشته از طعام خوردن، سخن گفتن را هم نمی‌دانی.

سپس برخاست و برفت.

مریدان گفتند: یا شیخ دیدی این مرد دیوانه است؟ تو از دیوانه چه توقع داری؟

جنید گفت: مرا با او کار است، شما نمی‌دانید.

باز به دنبال او رفت تا به او رسید. بهلول گفت از من چه می‌خواهی؟

تو که آداب طعام خوردن و سخن گفتن خود را نمی‌دانی،

آیا آداب خوابیدن خود را می‌دانی؟

عرض کرد: آری. چون از نماز عشا فارغ شدم داخل جامه‌ خواب می‌شوم و....

پس آنچه آداب خوابیدن که از حضرت رسول (صلی الله علیه وآله )رسیده بود بیان کرد.

بهلول گفت: فهمیدم که آداب خوابیدن را هم نمی‌دانی.

خواست برخیزد که جنید دامنش را گرفت و گفت: ای بهلول من هیچ نمی‌دانم، تو قربةالی‌الله مرا بیاموز.

 بهلول گفت: چون به نادانی خود اعتراف کردی به تو می آموزم.

اینها که تو گفتی همه فرع است

اصل در خوردن طعام آن است :که لقمه حلال باشد و اگر حرام باشد صدتا از اینگونه آداب رابه جا بیاوری فایده ندارد و سبب تاریکی دل میشود.

جنید گفت: جزاک الله خیراً!

 و ادامه داد: در سخن گفتن باید دل پاک  و نیت درست باشد وگرنه هر چه که بگویی  وبال گردنت میشود

پس سکوت و خاموشی بهتر و نیکوتر است

و در خواب نیز اصل این است :که در وقت خوابیدن در دل تو بغض و کینه و حسد هیچ بشری [دوست، همسر، فرزند، والدین، همکار، ....] نباشد

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)