حمید رضاحمید رضا، تا این لحظه: 20 سال و 10 ماه و 9 روز سن داره

دکترهای طب سنتی وسوالهای شما

بدون عنوان

1393/1/2 18:35
189 بازدید
اشتراک گذاری

 

 

 

سلام ای خالق فصل بهاران

مهربان آموزگار خوب باران

خدایا، سال نیکوئی عطا فرما

بدان خوبی که باشد از بهار سبز آن پیدا

تو گرداننده دلها و نور دیده ها

 

 

 

 

 

 

سلام ای خالق فصل بهاران

مهربان آموزگار خوب باران

خدایا، سال نیکوئی عطا فرما

بدان خوبی که باشد از بهار سبز آن پیدا

تو گرداننده دلها و نور دیده ها

دیگر دلم را بی حسد، بی کینه، آری لایق پاک خودت فرما

به نور معرفت، پاکی به چشمانم، عنایت کن

عطا کن بهترین حالی که می دانی

دلم را آسمانی کن

خدایا یاد من آور، الستی عهد خود، آری

همان پیمان، که جز تو هیچ معبودی به عالم نیست

به من هم، همچو آدم، راه و رسم عذر خواهی را عنایت کن

که چون هابیل، من هم، بهترین های خودم را هدیه ات دارم

و ادریسی بیاندیشم برای کسب آگاهی

بسان آن خلیل بت شکن،

ویران کنم بت های پوشالین این بت خانه اندیشه خود را

خدای مهربان، ای ناخدای کشتی طوفان

شب تاریک و بیم موج و گرداب تلاطم های بی حاصل

تو مصباح هدایت، کشتی نوحی، عطایم کن

خدایا، یوسفین گوهر، جمال پاک یزدانی،

به لذت های دنیائی، به سودائی نبازم من

اگر نوری به قلب من بتابانی،

خدایا، وزن موری با تو بودن را

به ملک صد سلیمانی بی تو، من نخواهم داد

تو سحر ساحران این زمان

اینک، به یمن یک عصای موسی عمران، به خاک افکن

و یادم ده، چو عیسی، عاشق خلق خدا باشم

دعا بر دوستانم، سهل و آسان است

دعا بر مردمانی را که آزار مرا اندیشه می دارند،

بر لب ها، تو جاری کن

و داوودی کلام دلنشین، بر من عنایت کن

مرا زین پس، سخن ها دلپذیر، دل را پذیرای سخن فرما

خدایا چون محمد (ص)، رحمت بر هستی ات را قسمتم فرما

بنوشان جرعه ای از آن طهور ناب روحانی

خداوندا، به نوروزی که در پیش است

به هفت سینی الهی، میهمانم کن

خدایا!

سینه ای، بی کینه

سر انگشتان بخشایشگر همراه

سخاوت کردن بی ادعا

آری، سحرگاهی ز جنس راز

سروش مهربانی با تمام هستی ات

گرما سلامی در کلام، اندیشه و کردار من

سرمشق خوب مهرورزی را

عطایم کن

گشایش را به قلب کوچک من، مرحمت فرما

که هم خانه، به همسایه به همشهری به همنوعی، بدل گردد

و این اندیشه تنگ و قفس، از واژگان ذهن من بردار

گره از ابروان بسته ام وا کن

کلام شکر، بر لب های من، جاری شود با عشق

لبانم را به لبخندی مزین کن

و دستان را، تو راه و رسم یاری، مرحمت فرما

قدم ها را، به همراهی، تو راهی کن

قلم ها را به آئین حقیقت رهنمائی کن

بجای دل شکستن، دلبری را یاد دلها ده 

خدایا، گر چه گویا آسمان هر کجا، دیگر همین رنگ است

ولیکن یادمان آور، که رنگ آسمان، این نیست

از این پس، عاشقی کردن نشانم ده

به یاد آرم، که آواز پرنده، بی قفس، زیباست

که روح پاک ما، با هر تولد، تا ابد، پاینده پا برجاست

نشانم ده، که فرجام پر پروانه، قاب خانه من نیست

به جای یادگاری بر درخت،

با دادن آبی، به ذهن سبز او، اسطوره خواهم شد

بگیر از من، تمام آنچه می گیرد تو را از من

عنایت کن، تمام آنچه را، در راه تو، ره توشه خواهد بود

از همین روز نخستین در بهار سال نو،

این روز نو، نوروز زیبا

با خدایم عهد می بندم:

به جان یا کریم مهربان، در سال نو

اندیشه پرواز را، سنگی نخواهم زد

قسم بر قاصدک، دیگر پیامی جز به خوبی، کس نخواهم داد

به آب جاری و پاک تو، من سوگند

بفهمم خیسی چشمان اشک آلوده را زین پس

به ابر آسمان، من شانه هایم را برای گریه های دوست، خواهم داد

به قلب مردمان، این منزل پاک خدا، تیری نخواهم زد

و در گلدان پشت پنجره، لبخند خواهم کاشت

خدایا، ذره ای، تنها به قدر قطره ای

آن حال دریائی شدن را، قسمتم فرما

نخوانم من کسی جز تو، نخواهم از تو من جز تو

کمک کن بشنوم زیبا کلامت را

پیام روشن فصل بهاری را

تو نفسم مطمئن گردان

که من راضی شوم از تو، و تو راضی شوی از من

سفر از خود، به  آغوش تو آغازم

نوای سر خوش موسیقی زیبای رجعت را

عزیزا، خوب می دانم، توئی پایان این راهی که در پیش است

و خرسندم که با سالی که می آید،

به سویت یک قدم نزدیک می گردم

به گلبرگ گل مینا قسم، راز رضا بودن نشانم ده

بهای مردمان، آری بهشت پاک خود را، یادمان آور

مرا در مکتب درس بهاری، ثبت نامم کن

بفهمم عشق، چند بخش است

خدایا، رب بی همتا

از آغازین دقایق های این سالی که می آید

بسان کودکی هایم، در این دفتر به خطی خوش

در اوراق سپید و روشن سالی که در پیش است

نگارش می کنم، تکلیف عشق و مشق خوبی را

و دیگر در کلاس عاشقی، غیبت نخواهم کرد

خداوندا، ملغزان این دلم را، منزل پاک خود را،

بعد از آنی که، هدایت کرده ای آن را

حبیبا، خیر و خوبی در دو عالم را عطایم کن، نگه دارم تو از آتش

تو تکلیفی فرا تر از توان شانه ها، بر من، فرو مفرست

خدایا، عذر تقصیر و فراموشی، پذیرا شو

عزیزا، این خلیفه، شرمسارت می شود آخر

کمی خلق خدائی، مهربانی، یاد من آور

تو ثابت کن قدمهای مرا، طعم سلام و ذکر را بر کام من بنشان

خداوندا، نمی دانم  چه تقدیری مرا فرموده ای، لیکن

به  آواز چکاوک های زیبایت قسم

راه سعادت، پیش پایم نه

قسم بر سوره های روشن  قرآن

بهاران، فصل سبز و بارش باران

به صبح روشن نوروز بیداران

معادین آیه سبز بشارت را

گواه باور احیای بعد از خواب و سرما را

عزیز مهربان

بر ما مبارک کن


سروده ی: آقای کیوان شاهبداغ خان

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)