خوانسار
حامد اردوی اصفهان داشت از ساعتی که حرکت کرد حمید و خواهرش
بی تابی کردند و ما هم تصمیم گرفتیم آخر هفته رو به خوانسار شهر زیبایمان
برویم و خلاصه با هماهنگی باعمو و مامان جون .... به سمت خوانسار حرکت کردیم .
وای چه هوایی چه طبیعتی واقعا رنگ زندگی با سفر چه خوشرنگ میشه.
فقط دوری از حامد کمی نگرانمان کرده بود . البته مرتب با همراهش در
ارتباط بودیم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی